جدول جو
جدول جو

معنی محمد بن محمود - جستجوی لغت در جدول جو

محمد بن محمود
(مُحَمْ مَ)
ابن محمود بن سبکتکین، مکنی به ابواحمد (از ربیع الاول تاشوال 421 هجری قمری). سلطان محمود در مرض موت پسر خویش محمد را که در این تاریخ والی جوزجانان و بلخ بود به جانشینی معین کرد و پسر دیگر، مسعود را که سابقاًولیعهد کرده بود به علت رنجشی که از او داشت از این حق محروم نمود. محمد پس از فوت پدر از بلخ به غزنه آمد و با لقب جلال الدوله بر جای پدر نشست. محمد مردی ضعیف النفس و عشرت دوست و نسبت به امور ملکی بی اعتنا بود بهمین جهت جمعی از سران سپاهی و اکابر دولت پنهانی با مسعود که در این تاریخ در ری بود ساختند و او را به سلطنت و گرفتن مقام پدر خواندند و مسعود به دعوت ایشان از ری به نیشابور آمد و در آنجا جمعی از خواص محمودی و امرای لشکری به مسعود پیوستند و او را به سلطنت تبریک گفتند. و در همین تاریخ از جانب قادر خلیفۀ عباسی نیز فرمان رسمی به نام مسعود رسید و مسعود با قوت قلب تمام به جانب غزنین رهسپار شد. محمد، حاجب بزرگ علی بن ارسلان را که از منسوبین نزدیک سلطان محمود بود با عم خود یوسف بن سبکتکین به سرداری لشکراختیار نمود اما آنان دانستند که مقاومت با مسعود مثمر ثمر نخواهد بود به همین جهت امیرمحمد را در 13 شوال 421 هجری قمری گرفتند و به قلعۀ کوهتیز بازداشتندو چون امیر مسعود به هرات رسید و عزم بلخ کرد تا زمستان آنجا بماند دستور داد امیرمحمد را به حبس قلعۀمندیش بردند، در آن حال یکی از ندیمان امیر محمد که شعر و ترانۀ خوش گفتی بر بدیهه این دو بیت بگفت:
ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمد
دشمنت هم از پیرهن خویش آمد
از محنتها محنت تو بیش آمد
از ملک پدر بهر تو مندیش آمد.
ظاهراً امیر محمد را بعدها از حبس قلعۀ مندیش به قلعۀ ’نغر’ در هند برده اند زیرا در غرۀ صفر432 هجری قمری امیر ایزدیار فرزند امیر مسعود از نغر باز می آید و همان شب امیر محمد را محرمانه به قلعت غزنین می آورند و چهار پسرش احمد و عبدالرحمان و عمر وعثمان را نیز و امیر حرس بر او موکل می شود و سپس ازچهار پسر او بیعت ایمان می گیرند که ناراستی نکنند وخلعت می پوشانند و در این حال امیر مسعود با خزانه وحرم عازم هند می شود و برادر را با خود می برد (احتمالاً امیر محمد در این هنگام کور بوده است) غلامان در کنار شط سند به طمع جواهراتی که مسعود همراه داشته به غارت خزائن می پردازند و او را می کشند و محمد را با تهدید بار دیگر به امارت می نشانند و چهار ماه (از ربیع الاخر تا شعبان) امارت می کند و آنگاه به دست برادرزادۀ خود مودود کشته می شود. وزارت محمد را در هفت ماه امارتش خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی داشت که ازبزرگان منشیان و فضلا و ادب پروران زمان خود بود. رجوع به تاریخ مفصل عباس اقبال چ دبیرسیاقی ص 268 و تاریخ بیهقی و لباب الالباب عوفی ج 2 صص 25- 27 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن محمود. او راست: اختصار عین الحقائق عثمان بن علی زیلعی
لغت نامه دهخدا
خازمی بن محمد. عالمی است. (منتهی الارب)
سویقی بن محمد. تلمیذ ابوداود
شروی بن محمد. محدث است
لغت نامه دهخدا
(مُحَمْ مَ)
ابن احمد بن سلیمان نوقانی، مکنی به ابوعمر از ادبای سجستان است که مدتی در خراسان و ماوراءالنهر بسر برده و به سال 382 هجری قمری درگذشته است. او راست: آداب المسافرین، العتاب والاعتاب، فضل الریاحین و اخبارالعشاق. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 847). و رجوع به ابوعمر نوقانی شود
ابن احمد بن ابراهیم بن سلیمان جعفی کوفی، مکنی به ابوالفضل و معروف به ابوالفضل صابونی فقیه شیعی ساکن مصر. متوفی در نیمۀ اول قرن چهارم هجری. او راست: کتاب فاخر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به روضات الجنات (ص 555) شود
ابن احمد خضری مروزی. فقیه شافعی. امام مرو و مقدم فقهاء شافعیه بود. صحبت ابوبکر فارسی دریافت و از اعیان تلامذۀ ابوبکر قفال شاشی است و به سال 380 ه. ق. درگذشته است. رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 37 شود
ابن احمد بن محمد... ملقب به ابوبکر بن الحداد فقیه... رجوع به ابن الحداد ابوبکر محمد بن احمد بن محمد... شافعی مصری و وفیات الاعیان ج 4 صص 167- 198 ترجمه شماره 573) شود
ابن احمد بن محمدچغانی از آل محتاج، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به فخرالدوله. از امرای چغانی ممدوح فرخی و منجیک است. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به آل محتاج شود
ابن محمد بن جهیر. رجوع به ابن جهیر فخرالدوله محمد بن ... و تجارب السلف ص 252 و 256 و 283 و دستورالوزراء ص 84 و وفیات الاعیان ج 5 صص 127- 134 شود
ابن احمد بن محمد بن جعفر کنانی، مکنی به ابوبکر. معروف به ابن حداد فقیه شافعی مصری. رجوع به ابن الحداد شود
ابن احمد بن سمعون. رجوع به ابن سمعون محمد بن احمد بن اسماعیل و وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 304-305 شود
لغت نامه دهخدا